سعید جان! آن موشک همه تردیدهایم را برطرف کرد


تا قبل از این بامداد، من هیچ‌گاه ناله های «کمک! سوختم!» انسانی را در زیر آوار از نزدیک نشنیده بودم. تا قبل از این بامداد، هیچگاه من پرده‌های سالن اجتماعاتی که کلی از زیبایی آن در مجالس لذت می‌بردیم را ندیده بودم بکنند تا پیکر بی‌جان دختر ۹ساله همسایه‌مان را در آن بپیچیند.