منتظر بودم بشنوم نبودنم برایت مهم است!

جلوی کلانتری، یونس را دید که انگار از مدت‌ها قبل منتظر آمدن زری‌خانم باشد. با بغض و هیجان گفت: «زری‌جان! چرا زودتر نیامدی؟ یک‌ماه است منتظرم تو بیایی اینجا بگویی نگران من بودی!»