
با اینکه مثل باران از بالای سرش گلوله رد میشد، پیش من آمد. آنقدر با هم زور زدیم تا موشک خارج شد. موشک بعدی را توی قبضه گذاشتم و جلوی چشم جمشیدیان تانک را هدف گرفتم. موشک به هدف خورد، اما منفجر نشد! جمشیدیان گفت: «یا به خاطر اینکه فاصلهمون نزدیکه تانک منفجر نمیشه، یا اینا تانک تیهفتادودوئه، موشک آرپیجی از پسِش برنمییاد.»